محل تبلیغات شما



سرقت اطلاعات کارتهای بانکی در ایران بزهی رایج شده است، صفحات و درگاههای جعلی پرداخت یکی از رایجترین شیوه های سرقت اطلاعات بانکی افراد است. این تخلفات آنچنان رایج است که از چندی پیش صحبت از فعال شدن سیستم پیامکی (یا رمز یکبار مصرف) برای پرداختها شده است. اما این شیوه نیز بی ایراد نیست ضمن آنکه ارسال رمز پیامکی برای هر پرداخت هزینه زیادی برای سیستم بانکی یا کاربران خواهد داشت میتواند در مواردی هم مثل تاخیر یا عدم رسیدن پیامک یا در دسترس نبودن موبایل مشکلاتی را ایجاد کند.
حال اجازه دهید نگاهی به یک روش ساده برای کمتر کردن این مشکلات داشته باشیم. ابتدا لازم است اشاره کنم که در کشورهای دیگر نیز چنین مشکلاتی وجود داشته است و پروتکلهای امنیتی خاصی هم برای آن در نظر گرفته شده است که شاید یکی از رایج ترین آنها 3D secure  است. معمولاٌ در این روشها از یک لایه اضافه برای ورود پسورد یا سیستم پیامکی استفاده می شود و البته با توجه به تفاوت سیستم پرداخت در ایران با خارج از کشور (در دیگر کشورها ممکن است اطلاعات کارت مستقیم در خود سایت فروشگاه وارد شود برخلاف ایران که اطلاعات مستقیم در درگاه بانکی وارد می شود) ممکن است این روشها چندان در ایران قابل پیاده سازی نباشد یا کارساز نباشد. اما در هر حال روش های ساده ای برای افزودن یک لایه امنیتی وجود دارد.
یک روش ساده را بسیاری از ما در سرویسهایی ساده ای مثل ایمیل  (در سرویسهایی مانند Gmail یا Outlook.com ) تجربه کرده ایم. بدین شکل که وقتی شما یک ورود موفق به این سیستمها دارید سیستم شما (در واقع مرورگر یا اپ) کامپیوتر یا موبایل شما در یک لیست سپید قرار گرفته و شما در دفعات بعد یا بصورت خودکار وارد می شوید یا فقط پسورد را می زنید اما اگر از کامپیوتر دیگری بخصوص از IP کشور دیگری سعی کنید وارد این سیستمها شوید ممکن است برای شما یک کد تایید از طریق ایمیل یا خط موبایل ارسال شود تا این سرویسها مطمئن شوند که فعالیت مشکوکی صورت نمی گیرد.
همین شیوه ساده براحتی در سیستم پرداخت کارتی کشور هم قابل پیاده سازی است. فرض کنید شما از طریق سایت شاپرک (هر کدام از درگاههای بانکی زیر مجموعه) پرداختی موفق داشته اید در این حالت مرورگر شما جزو لیست سفید قرار میگرد اما اگر از مرورگر دیگری یا کامپیوتر یا موبایل دیگری بخواهید پرداختی از طریق کارت داشته باشید برای شما کد تایید (از طریق پیامک یا ایمیل یا اپ بانکی) ارسال می شود. در چنین حالتی حتی در صورت سرقت اطلاعات کارت بانکی  سارق اطلاعات امکان پرداخت و خرید از طریق این اطلاعات را نخواهد داشت. در واقع در این شیوه یا شما قبلاً از طریق مرورگر کامپیوتر خود پرداختی موفق داشته اید و یا نیاز به کد تایید (مثلا پیامک) دارید.

حال اینکار چطور قابل پیاده سازی است؟
پیاده سازی نیز آسان است. در این روش یک ID یکتا (فرضا یک عدد یا رشته حرفی) به کاربر اختصاص داده می شود که در مرورگر کاربر (بصورت cookie ) ذخیره می شود. در صورت پرداخت موفق این ID یکتا در پروفایل کارت (نزد بانک یا درگاه پرداخت) به عنوان یک ID مورد تایید ثبت می شود و در پرداختهای بعدی در صورتی که ID ذخیره شده در مرورگر کاربر با یکی از ID های تایید شده قبلی یکی باشد نیاز به ارسال کد تایید یا رمز یکبار مصرف مجدد نیست. از آنجا که درگاههای بانکی کشور همگی زیر مجموعه دامنه شاپرک هستند پیاده سازی این شیوه عملاً برای همه درگاه های بانکی قابل پیاده سازی است (کوکی ها میتوانند در ساب دامنه ها و آدرسهای یک سایت به اشتراک گذاشته شوند) و بدون لحاظ اینکه کارت صادر شده از کدام بانک است و در درگاه کدام بانک اطلاعات وارد شده است با یک پروتکل یکسان امکان هویت سنجی وجود دارد. حال ممکن است در پشت صحنه بانکها این اطلاعات را با یکدیگر به اشتراک بگذارند (مثلا درگاه بانک الف همراه با مشخصات کارت کاربر آن ID یکتا را نیز برای بانک صادر کننده کارت ارسال کند) و یا خود شاپرک به عنوان یک واسط در این میان نقش بازی کند.
این شیوه ساده نه تنها نیاز به ارسال پیامک یا کد تایید برای کاربر  در پرداختهای اینترنتی را بسیار کم میکند و آنرا محدود به دوره زمانی بلند مدت (مثلا یکسال یکبار یا شش ماه از آخرین پرداخت) و یا تغییر کامیپوتر یا موبایل و یا حذف کوکیها از مرورگر کند تا حد زیادی میتواند جلوی سرقت و سو استفاده از اطلاعات کارتهای سرقتی را بگیرد.
 


تغییر خط فارسی احتمالاً امروز در حد یک ایده و خیال پردازی است. این ایده‌ی جدیدی نیست و حتی همین دو دهه اخیر هم حداقل دو خط پیشنهادی براساس الفبای لاتین یا غربی پیشنهاد شده است (یوروفارسی و نیو پرژن) اما در طول چندین دهه همواره مقاومت در برابر اصلاح و تغییر خط کنونی وجود داشته است. دور شدن مردم از خط عربی (خط اسلام و قرآن) و یا مخالفت با تغییر خط به دلیل مبارزه با غرب زدگی و همچنین ادعای غریبه شدن مردم با میراث مکتوب خود و همچنین جدا افتادن هنر خوشنویسی که البته همگی قابل تامل هستند، اما آیا موارد فوق به این معناست که اشکالات خط فارسی را نادیده بگیریم؟ آیا بدین معناست که هیچگونه حرکتی در اصلاح این خط انجام ندهیم؟ آیا براستی خط فارسی در ایده آل ترین حالت ممکن و ابزار کاملاً بی نقص برای زبان فارسی است؟
برای چند هزار سال ایرانیها خط خود را نداشته اند. بعد از خط میخی ایرانیها الفبا و خط را از دیگر اقوام  و تمدنهای همسایه خود وام گرفته اند. خط کنونی فارسی هم در واقع بیشتر تلاشی برای زنده نگه داشتن زبان فارسی با تغییراتی در خط کوفی و عربی بوده است. جالب است بدانید خط عربی نیز خود دارای مشکلات متعددی بوده و در دوره ای پس از اسلام اصلاحات زیادی روی آن صورت گرفته است.
در این نوشته قرار نیست خط جدیدی را برای نگارش زبان فارسی پیشنهاد دهم اما بد نیست اشاره ای شود به یک خط ایده آل برای زبان فارسی

1. هر صدا یک حرف
در الفبای ایده آل هر حرف فقط یک صدای مشخص دارد و از حروف هم‌واج خبری نیست. شاید در برخی نقاط ایران  مردم تفاوت برخی حروف (مانند ز- ظ - ض - ذ، س - ص - ث، ق - غ، ت -ط، ه - ح) را متوجه می شوند اما عموم فارسی زبانها بصورت شنیداری تفاوت آنرا متوجه نشده و یا نمیتوانند آنرا تکرار کنند. اکثر این حروف (احتمالا بغیر از ث )  فقط و فقط برای این در خط فارسی هستند چون الفبای فارسی از الفبای عربی گرفته شده است.


2.وجود مصوتها در خط
ساده بگویم یک ایرانی یا فارسی زبان مجبور است تلفظ تمام کلمات را حفظ کند. یک دانش آموز از همان ابتدای یادگیری خط فارسی به جای یادگیری خط در واقع تلفظ کلمات را حفظ میکند چرا که در زبان فارسی تنها در شرایط خاص از اِعراب استفاده می شوند و فتحه، کسره و ضمه‌ی روی هر کدام از حروف در کلمه را باید حفظ کرد. اگر یک فارسی زبان یک واژه جدید را بصورت نوشتاری ببنید تنها میتواند حدس بزند که چگونه تلفظ می شود و میتواند آنرا به چندین شکل مختلف تلفظ کند! قطعاً در یک خط خوب و یک خط مهندسی شده نباید شاهد چنین اشکالی باشیم بنابراین وجود مصوت ها در الفبا و واژه بصورت تصویر و کاراکتری متفاوت اامی است.

3.نویسه های جداگانه
بسیازی از نویسه ها در خط فارسی عموماً بصورت پیوسته در یک واژه در کنار یکدیگر قرار میگیرند. حقیقت این است که در این پیوستگی هیچ مزیتی وجود ندارد و در واقع خط را که باید ابزاری ارتباطی باشد پیچیده و مبهم تر می کند. چسبیدن حروف به یکدیگر بدین معناست که زبان آموز نه یک تصویر و کاراکتر که چندین شکل از یک نویسه را باید حفظ کند. اگرچه ما سی و دو نویسه در الفبای فارسی داریم اما با توجه تصویر و شکلهای هر نویسه که گاهی در ابتدا، میان، بصورت مستقل و انتهای واژه متفاوتند تعداد اشکالی که باید یاد گرفت بالاتر از این عدد است. پیوستگی این نویسه ها در نهایت تلاش برای تفکیک حروف را در ذهن و یادگیری این خط را سخت تر می کند. اگر امروز ما براحتی واژه ها را میخوانیم دلیلش تنها این است که ما حتی شکل کلمه را نیز حفظ کرده ایم و البته حفظ کردن شکل واژه ها حتی در دیگر زبانها با نویسه های جداگانه نیز اتفاق می افتد (این شیوه مغز برای تسریع در خواندن است) اما برای ما تا حدودی حیاتی است و در نظر بگیرید که زبان آموز بایستی وقت بیشتری را صرف حفظ شکل کلمات کند.(ب رای-درک-ب ه ت ر-ک اف ی س ت-یک-ج م ل ه-را-ک ه-ب ا-ح ر و ف-ج د ا-ن و ش ت ه -ش د ه-را-ب خ و ا ن ی د)

4.از چپ به راست
خط فارسی از راست به چپ نوشته می شود و البته حتی خطهای قبلی در ایران مانند خط پهلوی نیز اینگونه بوده است. (خط پهلوی ریشه مشترکی با خط  آرامیها دارد و  بسیاری از خطوط در خاورمیانه ریشه های مشترک داشته اند) . حقیقت این است که صرفا سمت و سوی چینش نویسه ها مشکل نیست. مشکل از آنجا شروع می شود که پای اعداد و ریاضی در میان باشد. بگذارید مثالی بزنم، فرض کنید گفته های فردی را مکتوب میکنید (یا دیکته می نویسید) گوینده در میان صحبتهای خود عدد، مبلغ، تاریخ یا عبارتی ریاضی را میگوید مثلا واژه اول را با "یک" شروع می کند. اینجاست که شما باید پیش بینی کنید که چقدر فضا نیاز دارید که عدد یا عبارتی را که هنوز کامل گفته نشده را بنویسید.  در واقع اینکه شما خط را از راست به چپ بنویسید اما عددها و عبارات ریاضی را از چپ به راست گاهی دردسر ساز می شود. این قضیه حتی در خواندن هم مشکل ساز است بطور مثال اگر جایی بخوانید که نوشته 1+2+3  و یا  1 2 3 چگونه باید آنرا بخوانید (سه دو یک و یا برعکس) این فضیه در عبارات ریاضی تقریبا تبدیل به یک جهنم می شود و در نظر بگیرد حتی ویرایشگرهای مختلف هم برخورد متفاوتی با چینش این عبارات در بین حروف فارسی دارند.
نگارش از چپ به راست (خط میخی پارسی باستان و در واقع اکثر خطوط میخی کشف شده نیز از چپ به راست هستند ) میتواند این مشکل را کاملاً حل کند.


آیا ما باید برای اصلاح خط فارسی از خط لاتین و یا الفبای غربی استفاده کنیم؟ به نظر نمی رسد که اامی در این زمینه باشد و در واقع اصل اساسی این است که نویسه ها ساده و زیبا باشند. بطور مشخص برخی الفباها مانند الفبای انگلیسی کارایی لازم برای زبان فارسی را ندارد.(برای مثال ما نیازی به دو شکل یا حالت برای نویسه ها به مانند آنچه در خط انگلیسی است نداریم) ما میتوانیم الفبایی با هویت کاملا جدید درست کنیم یا با الهام از خطوط دیگر ( به مانند پیدایش خط سیرلیک) خطی نوین و در عین حال آشنا ابداع کنیم. یک مزیت استفاده از نویسه های الفباهای موجود استفاده و همراهی با سالها تغییر و نرم تر شدن و سازگارتر شدن این نویسه هاست. (تنها کافیست نگاه کنید شکل نویسه ها در الفبای انگلیسی در سیصد یا چهارصد سال چگونه بوده و امروز چقدر ساده تر شده است)

همچنین لازم است اشاره کنم با تغییر خط ارتباط ما با میراث ادبی گذشتگان قطع نخواهد شد اکثر ما همین الان هم نمیتوانیم یک دست نویس فارسی (کتاب یا نامه) از پانصد سال پیش را درست بخوانیم و عموماً وقتی با ویرایش و بصورت چاپی است آنهم با مکث روی برخی کلمات برای چگونگی تلفظ آن (یا با تلفظ اشتباه واژه) می توانیم آنرا بخوانیم. ما میتوانیم شاهنامه یا اشعار حافظ و . با خط جدیدی که کاراتر است و با سادگی و اشتباه کمتر در تلفظ و یا حتی معنا بخوانیم که این مزیتی بالاتر است و در نهایت خط عربی-فارسی را نیز در کنار خط نوین یاد خواهیم گرفت.

در نهایت آنکه میدانم آنچه گفته شد یک خیال پردازی است اما خیالی شیرین است و امیدوارم روزی شاهد ویرایش خط فارسی باشیم.


بیتکوین اینروزها یکی از شناخته ترین پدیده های فناوری است. رمزارزی که حتی توانست فناوری پشت صحنه خود یعنی بلاکچین را هم به یک ترند مهم فناوری در جهان تبدیل کند. برای مردم عادی اما جهش ارزش بیتکوین بیش از فناوری پشت سر آن مورد توجه قرار گرفته است. بیتکوین و دیگر رمزارزها در ایران علاوه بر خصلتهای ذاتی این رمزارزها به عنوان ابزاری برای دور زدن تحریمهای بانکی نیز مورد توجه بوده است و در این میان قابل پیش بینی بود که بحث رمز ارزی بومی هم مطرح شود. رمزارزهای ایرانی احتمالاً به مانند تجربه ای که ونزوئلا داشت  چندان در دور زدن تحریمها موثر نخواهند بود اما شاید بتوانند بخشی از توجه ایرانیها به بیتکوین را جذب و سهمی از چنین بازاری داشته باشند. اما رمزارزها چه به عنوان ابزار پرداخت و انتقال نقدینگی و چه به عنوان نوعی کالا یا سهام یا اوراق با ارزش میتواند مشکلاتی نیز برای اقتصاد کشور داشته باشد. شاید یکی از مهمترین سوالها در بحث رمزارزهای بومی سوال در مورد چرایی وجود یا کارکرد آنهاست. یک رمزارز ایرانی قرار است چه مشکلی را حل کند؟ قرار است چه ارزشی برای اقتصاد کشور ایجاد کند؟ سوال بعدی آن است که قرار است چه کسی و چگونه آنرا نظارت کند؟
وقتی در مورد بیتکوین یا برخی رمزارزهای جهانی صحبت میکنیم از انتقال نه چندان قابل رهگیری رمزارزها توسط دولتها و بانکهای مرکزی صحبت میکنیم که با وجود جذابیت در مفهوم، آنرا ابزار مناسبی برای پرداخت در وب تاریک (سایتهای غیرقانونی مانند فروش مواد مخدر یا داروی آنلاین) و یا انتقال پول توسط تبهکارها نیز کرده است (برای مثال موجی از نرم افزارهای باجگیر که از بیتکوین استفاده می کنند) و همچنین به دلیل بازار جهانی برخی از این رمزارزها روش خوبی برای انتقال پول بین کشورهاست. هرچند طبیعتاً در مورد یک رمزارز بومی نمیتوان انتظار بازار جهانی و کارکرد دوم را چندان متصور بود. در کارکردی دیگر یک رمزارز میتواند شبیه یک کالای سرمایه ای یا اوراق مالی باشد، توجه به بیتکوین و جهش قیمت آن در واقع دلیل اصلی خرید بیتکوین توسط هزاران کاربر در دنیاست.
حال اگر پای یک رمزارز بومی (یا ارز رمزپایه) در میان باشد اگر بحث کارکرد انتقال مالی مطرح باشد در واقع همان اندک نظارت بانکی بر انتقال پول هم از دست خواهد رفت و تصور کنید چه ابزار درخشانی خواهد بود برای گرفتن رشوه، انتقال پول قمار، پولشویی و یا حتی فرار مالیاتی و حال آنکه مشخص نیست فایده آن چه خواهد بود؟ قرار است کدام مشکل انتقال مالی بین بانکی در کشور را حل کند که با کمی توجه و تهای درست و استفاده مناسب تر از فناوری قابل حل نیست؟ و اگر کارکرد آن به عنوان کالا یا نوع اوراق قرضه در میان باشد چه تضمینی وجود دارد که به مانند سهام کاغذی پدیده یا برگه‌ی سپرده گذاری در موسسات مالی اعتباری بار دیگر کشور را دچار بحران نکند و پس انداز و پول ملت بازیچه آن نشود؟ صد البته میتوان راهکاریی برای حل مشکلات در نظر گرفت به مانند ثبت و  نظارت قدرتمند بانکی برای هرگونه نقل و انتقال و هویت افرادی که با این رمزارز کار میکنند و یا چیزهای شبیه قرار دادن فات قیمتی به عنوان پشتوانه این رمزارزها و . اما صبر کنید آنچه گفته شد دقیقاً همان اندک مزایای رمزارزها را هم نمی گیرد؟

بانک مرکزی ایران به مانند موسسات مشابه در بسیاری از کشورها با محافظه کاری نسبت به فعالیت رسمی و گسترده رمزارزها برخورد و در ت گذاری محتاط بوده است. در واقع در برخی از اقتصادهای بزرگ جهان و قطبهای فناوری نیز قانون گذاران و بخصوص بانکهای مرکزی اگر خرید و فروش رمزارزها را ممنوع نکرده باشند حداقل به آن رسمیت نداده اند. در ایران اما هنوز بر سر متولی رمزارزها اختلاف است و در این میان وزارت ارتباطات و برخی نهادهای دولتی هم مدعی هستند و این طرح دعوا بسیار شبیه همان اختلاف بانک مرکزی و نهادهایی مانند وزارت تعاون است که باعث شد در نهایت علارغم مخالفت بانک مرکزی برای با عنوان گسترش تعاونی ها و نهادهای اقتصادی مردمی برای دهها موسسه مالی اعتباری مجوز صادر شود و آخر میدانیم که چه مصیبتی شد. لازم است که اشاره کنم که اگرچه برخی از فعالان حوزه فناوری اطلاعات شاید امید داشته باشند که رمزارزهای ایجاد شده توسط جوانان وطن انقلابی در سیستم انتقال مالی کشور ایجاد کند اما دیدگاه واقع گرایانه این است که در چنین مواردی این نهادهای خاص هستند که صاحب جواز و امتیاز ارائه خواهند شد. عجیب نیست که عملاً تنها نام معرفی شده به عنوان رمزارز ایرانی متعلق به کنسرسیومی از شرکتهای سرمایه گذاری و توسعه فناوری متعلق به بانکهاست! (همانهایی که خود بخش اصلی مشکل انتقالات مالی در کشور هستند).

باید بپذیریم که رمزارز و یا ارز رمزپایه ابزاری مالی است و طبیعتاً بهترین نهاد تصمیم گیرنده در این مورد نهادی است که وظیفه و مسئولیت تهای پولی کشور را دارد. همانطور که برای عرضه و قیمت سکه طلا به دلیل ف بودن آن و پول به دلیل کاغذی بودن آن وزارت صنایع و معادن ادعای متولی بودن ندارد، پس زمینه فناوری یک رمزارز هم دلیل ورود نهادی غیر مالی و مثلا وزارت ارتباطات نیست. اجازه دهیم یک نهاد مالی متولی و  مسئول ت گذاری در این زمینه باشد و به نظر بانک مرکزی (مستقل از دولت) بهترین گزینه است.


یک بیماری یا پخش شدن ماده شیمیایی یا ویروس و. باعث تبدیل شدن انسانها به زامبی شده و تمدن انسانی را به مرز نابودی می برد. این داستان آشنایی برای اکثر علاقمندان به فیلمهای علمی و تخیلی و اکشن و بازیهای کامپیوتری است. در واقع زامبی ها یکی از عناصر درآمدزای دنیای سینما و بازیهای کامپیوتری هستند. فیلمهایی مثل Resident Evil ، I Am Legend ، 28Days Later ، 28Weeks Later ،  World War Z، Zombieland یا سریالهای مثل The Walking Dead و Z Nation و بازیهایی مثل Left 4 Dead یا  Resident Evil و. در واقع زامبی ها بازاری میلیارد دلاری دارند. اما آیا براستی پایان تمدن بشری توسط زامبی ها ممکن است؟ آیا اصلا چیزی شبیه زامبی میتواند وجود داشته باشد؟
برای جواب به سوالهای فوق ابتدا باید تعریفی از زامبی و ویژگیهای آن داشته باشیم در بسیاری از فیلمها و یا بازیهای زامبی ها ویژگیهای متفاوتی دارند بطور مثال زامبی های Resident Evil  یا  World War Z در روز هم فعالیت میکنند اما در I Am Legend از هرگونه نوری فراری هستند و باعث سوختنشان می شود. یا بطور مثال در Resident Evil زامبیها ماهها و بلکه سالها بدون غذا زندگی می کنند. در برخی فیلمها زامبی ها به نوعی نامیرا هستند یا فقط با شلیک به سر می میرند. همچنین دلیل تبدیل انسانها به زامبی نیز گاهی متفاوت است گاهی جهش ژنتیکی و گاهی ویروس یا میکروب و یا حتی مواد شیمیایی عامل آن است. اجازه دهید ابتدا نگاهی به دلیل زامبی شدن بپردازیم.
قابل حدس است که مفهوم زامبی از بیماری هاری و بخصوص رفتار حیوانات هار مثل سگ گرفته شده است هرچند علائم این بیماری در انسان به شکلی که در سگ دیده می شود نیست اما گویا نویسندگان این داستانها بسیاری از علائم بیماری در سگ و گرگ (مانند حالت تهاجم) را به زامبی ها تعمیم دادند و البته راه انتقال این بیماری از طریق بزاق دهن و گاز گرفتگی نیز عنصر مشترک بسیاری از فیلمهای زامبی است. (بیماری هاری در دیگر حیوانات مثل گربه یا گوسفند و گاو هم وجود دارد و علائم متفاوتی دارد) . بیماری هاری حتی امروز نیز عامل مرگ هزاران نفر در طول سال است.
عامل بیماری هاری ویروس است و احتمالا زامبی های پایان دنیای ما نیز با نوعی خاص یا شاید جهش یافته از یک ویروس آلوده شده باشند.  امکان دیگر نوعی بیماری می (عفونی) است اما معمولا بیمارهای می به شکل متفاوتی عمل میکنند و شاید نزدیکترین احتمال واکنش به سم حاصل از فعالیت می باشد که ممکن است اثراتی روی مغز بگذارند. در مورد جهش ژنتیکی در انسان هم کافیست نگاهی به یک نتیجه رایج جهش ژنتیکی در انسان آن یعنی سرطان داشته باشیم. بنابراین قابل تصور است که احتمال زامبی شدن توسط نوع خاصی از ویروس بیش از دیگر حالات باشد. اما زامبی های واقعی چقدر به انواع فیلمهای هالیوودی شبیه هستند؟ نگاهی کنیم به ویژگیهای زامبی ها!

1.زامبی هایی که نمی میرند!
جالب است که یکی از مهمترین دلایل از پا افتادن انسان پس از ضربه (شلیک تیر) نه آسیب بدن که درد است. درد گاهی آنقدر زیاد است که فرد بیهوش می شود و هورمونها در این میان نقش مهمی دارند و بطور مثال انسانها در زمان ترس زیاد ممکن است استقامت بیشتری نسبت به درد نشان دهند. بنابراین زامبی ها شاید بتوانند درد حاصل از تیراندازی به بدنشان را تحمل و همچنان برای لحظاتی به حمله خود ادامه دهند. تیر خوردن و آسیب دیدن بسیاری از اندامها به خودی خود باعث مرگ در لحظه نمی شود اما آنچه باعث از پا افتادن انسان در لحظات بعد می شود خونریزی و کاهش فشار خون است. انسان می تواند برای دقایقی بدون کبد یا روده زنده بماند اما در صورت خونریزی زیاد تنها در چند ثانیه ممکن آنچنان فشار خونش آنچنان کاهش پیدا کند که دیگر امکان ایستادن نداشته و حتی بمیرد. بدون خون امکان رساندن اکسیژن و انرژی به بدون وجود ندارد و عملا با توجه به میزان خونریزی امکان تحرک هدفمند بعد از لحظاتی از بین می رود. بنابراین حتی اگر درد و یا اهمیت اندام را هم نادیده بگیریم زامبی داستان ما با خونریزی زیاد و کاهش فشار خون نمی تواند دقایق زیادی زنده بماند. آنها نامیرا نخواهند بود.


2.از نور می ترسند!
بله چنین امکانی وجود دارد. بیمارهایی (گاهی در حد سرما خوردگی و اگزما) در انسان هستند که باعث افزایش حساسیت چشم به نور می شوند. بنابراین اینکه زامبی های پایان دنیای ما از نور فراری باشند بعید نیست. برخی بیمارهای مادرزادی و البته گاهی حساسیتها و التهابهای پوستی هم هستند که با نور آفتاب باعث سوزش یا تحریک پوست می شوند اما اینکه این قضیه به شکل حاد با حمله ویروسی ایجاد و  برای یک زامبی هم آنقدرها مهم باشد چندان محتمل نیست.

3.آنها سالها گرسنگی را تحمل میکنند!
بدن انسان از آنچه فکر میکنیم نسبت به گرسنگی مقاومت بیشتری دارد و عموماً این حس گرسنگی است که برای ما آزار دهنده است. شاید بتوانیم تصور کنیم که زامبی ها بدون تحمل درد بتوانند برای مدتی از چرپی و ماهیچه های بدن به عنوان منبع انرژی استفاه کنند. در تئوری ممکن است بدن انسان بدون غذا تا یکسال هم دوام بیاورد اما به شرط آنکه آب ، ویتامیتها و املاح مورد نیازش تامین شود. حتی با صرف تامین آب بعید است بدن انسان بیش از چهار ماه دوام آورد (در نمونه های مشابه انسانها در کمتر از سه ماه مرده اند). بنابراین زامبی داستان ما قاعدتاً علاوه بر آب نیاز به تامین ویتامینها و املاح بدنش دارد.

4.آنها برای گسترش بیماری گاز میگیرند!
در بیماری هاری در سگها و گرگها حالت تهاجمی و گاز گرفتن بسیار رایج است اما همانطور که گفته شد ویروس مولد این بیماری در هر داری علائم خاص خود دارد. بیماری و درد ممکن است باعث ایجاد حالتی تهاجمی در فرد شود اما اینطور نیست که هوشمندانه از گاز گرفتن برای گسترش بیماری استفاده شود. بنابراین زامبی داستان ما ممکن است حالت تهاجمی داشته و به دیگران حمله کند اما نه به عنوان حرکتی هوشمندانه برای گسترش بیماری و در مورد انسان هم احتمالاً حالت تهاجمی فراتر از گاز گرفتن است و به شکل ضرب و شتم هم قابل تصور است.

5.رنگ و شکل آنها تغییر میکند!
برخی بیماریها میتوانند باعث التهاب پوستی یا ورم حتی در ساعات اولیه بیماری شوند. همچنین در شکلی نادر شاید ویروس فرضی باعث نابودی گسترده سلولهای پوست (بخصوص با نابودی دیواره سلولی) شود که چهره قربانی را شبیه جسد انسان در حال متلاشی شدن کند اما چنین چیزی به معنای مرگ سلولهای پوستی در چند ساعت است بنابراین نمیتوان تصور کرد که زامبی چند ماه بعد هم به همان شکل باشد و احتمالا در چنین حالتی قربانی بدون مراقبت پزشکی چندان عمر نخواهد کرد. زامبی احتمالی داستان شاید رنگ پریده یا با صورتی پف کرده یا قرمز یا لکه های پوستی باشد!

نکته قابل توجه اینکه بسیاری از علائم در بیماری های ویروسی تنها برای دوره خاصی از فعالیت ویروس در بدن هستند و بعید است که تمام علائم یکجا در بیمار ظاهر شود.اگر بدن نتواند با ویروس مقابله کند (با بالابردن دمای بدن و تولید پادتن) با گسترش نا محدود ویروس در بدن ممکن است اندامها آسیب جدی دیده و یا قربانی بمیرد. همچنین در شکل رایج انسانها پس از حمله به سرعت تبدیل به زامبی می شوند که در این حالت یعنی ویروس در حالت خفته در بدن قربانی باقی نمی ماند (مانند ویروس HIV) و اگر هم قرار باشد ویروس تنها از طریق خون یا بزاق بدن در زمان گاز گرفتن منتقل شود باید گفت که احتمال آنکه یک اپیدمی گسترده و زامبی آپوکالیپس بوجود آید بسیار ناچیز است. در دنیای واقعی اینکه تمدن بشری توسط نوعی جهش یافته از خانواده ویروسی که باعث آنفلوانزا می شود تهدید شود خیلی بیشتر از ویروسی است که بیماری هاری را ایجاد میکند.


بحث حق سقط جنین و یا ممنوعیت آن در بسیاری از جوامع بحث داغی است بخصوص از آن جهت که مخالفان و موافقان جدی و دو آتیشه از هر دو طرف دارد. فارغ از آنکه نگارنده خود به کدام طرف تمایل دارد یا اصولا چه چیزی را درست می داند (که به شخصه معتقدم من در جایگاه تصمیم گیری برای زندگی دیگر انسانها نیستم) اجازه دهید نگاهی به مباحث مطروحه در این موافقتها و مخالفتها داشته باشیم.

1.موضوع اول: حق
جملات ساده ای مثل زن حق دارد برای بدن خود تصمیم گیری کند» یا ما حق نداریم جان بچه را بگیریم» جملاتی رایج در مباحث موافقان سقط جنین یا مخالفان آن است. اما آنچه سوال است این است که این حق از کجا می آید؟
در واقع منشاً این حق چیست؟ سه حالت برای منشاء حق قابل تصور است. اول الهی، دوم مردم یا جامعه و سوم حاکم (که معمولا تلفیقی از دو مورد دیگر است). در مورد اول منشاء و تعریف کننده حق مشخص است. اکثر افراد دین دار و مذهبی معتقدند در نهایت این خدا است که خیر و شر را تعریف و حق را مشخص کرده است. با چنین تصوری حداقل در برداشت رایج از ادیان مهم دنیا سقط جنین حق شمرده نشده و در واقع منع شده است. بسیاری از مخالفان دو آتیشه سقط جنین (در هر شرایطی) نیز عموماً با استناد بر عقاید دینی با آن مخالف هستند که البته اصرار بر آن به نوعی امکان بحث علمی و اجتماعی در مورد سقط را غیر ممکن می داند. 
اما در شکل اجتماعی در واقع حق از تصمیم و اراده جمع تعریف می شود. در این شرایط این جامعه است که تصمیم میگیرد چه چیزی حق و چه چیزی ناحق و خلاف است.  اگر قائل بر تعریف حق توسط جامعه (خرد جمعی) باشیم قاعدتاً نبایستی مطلق در مورد حق سقط یا ناحق بودن آن حکم دهیم و این موکول به تصمیم اجتماع است. بنابراین اگر جامعه و قانون (بر مبنای تصمیم جمع) نظر به ناحق بودن و ممنوعیت سقط جنین داشت دیگر اصرار بر حق سقط جنین چندان معنایی ندارد. البته گاهی می گویند جامعه حق ندارد در این موضوع تصمیم بگیرد.

2. موضوع دوم: تصمیم گیری بر بدن زن یا بر زندگی انسان
یکی از مغلطه های رایج در بین موافقین حق سقط جنین ادعای این است که ما حق نداریم برای بدن ن تصمیم گیری کنیم! حقیقت این است که در بحث حقوقی و بین قانون گذاران اراده ای برای تصمیم گیری برای بدن ن در این موضوع نیست بلکه بحث درباره حق جنین و شکل انسانی میهمان در بدن مادر  است. در واقع مخالفت با سقط جنین مخالفت با حق تسلط زن بر بدنش نیست بلکه مخالفت با تضیع حقوق جنین به عنوان موجودی زنده است. در قوانین گاهی برای همان جنین هم حقوقی مثل دیه در نظر گرفته می شود و یا حقوقی برای پدر قانونی او در نظر گرفته می شود. در واقع اینجا محفوظ بودن حق زندگی برای آن جنین است (حال با توجه به اینکه از چه زمانی از شکل گیری برایشان چنین حقوقی در نظر گرفته شود). 
اما بحث دیگر این است که آیا جنین جزئی از بدن مادر است یا خیر. قطعاً جنین میهمان مادر است و از لحاظ پزشکی جزئی از اندام او نیست. همچنین چه چیزی تعریف یک انسان است؟ فرق جنینی نه ماهه که مدعی هستند بخشی از بدن مادر و بدون حقوق انسانی است با دقایقی بعد از آنکه از رحم خارج شود چیست؟ یا چگونه جنینی که در هفت ماهگی (و دو ماه قبل از زایمان طبیعی) با سزارین از بدن مادر خارج می شود دارای حقوق انسانی می شود؟ 
وابسته بودن یا ناتوانی جنین از زندگی مستقل میتواند حق نابودی او را توسط میزبانش را ایجاد کند؟ مثلا مادر فردی معلول یا فردی که به دلیل بیماری یا تصادف توانایی زندگی مستقل را از دست داده میتواند با همین توجیه زندگی او را پایان دهد؟


3.موضوع سوم: یک حق فردی یا اجتماعی
همانطور که اشاره شده یکی از استدلالهای موافقین سقط، حق زن برای بدن خود و یا حق زن برای تصمیم گیری در مورد زندگی جنین است. در واقع تصمیم گیری در مورد سقط جنین را یک انتخاب شخصی می دانند که حتی به دولت هم ربط ندارد. اما آیا زنی میتواند بدون هیچگونه خدمات پزشکی و دخالت بیرونی جنین داخل شکمش را نابود کند؟ آیا ما میتوانیم به نزد دکتر یا بیمارستان برویم و بگوییم قسمتی از بدن ما را بدون آنکه بیماری خاصی داشته باشیم با رعایت مسائل پزشکی از بدنمان جدا کن؟ یا از سیستم پزشکی بخواهیم در هر سن دلخواهی جان ما را بگیرد؟ و صرفاً دلیلمان این باشد که بدن خودمان است! 
حقیقت این است که در سقط جنین جایگاه مراکز پزشکی و خدمات پزشکی بسیار مهم است و در واقع بخشی از مباحث حقوقی سقط جنین  در ارتباط با حق دکتر یا مراکز درمانی در پایان دادن به زندگی یک جنین و شرایط آن  است. در نظر بگیرد که این بحث همچنین ریشه در اخلاق پزشکی نیز دارد. چه چیزی باعث می شود که یک دکتر بدون عذاب وجدان دارو یا پروسه پایان بارداری را مثلا در سه ماه اول بارداری تجویز کند اما در ماه چهارم چنین نکند؟ یا تصور کنید در برخی کشورها خدمات پزشکی رایگان یا تحت بیمه دولت و از مالیات مردم است آیا فردی میتواند به دلیل اهمال در کنترل بارداری یا صرفا تصمیم شخصی چنین هزینه ای به جامعه تحمیل کند؟ مثلا بگوید نمی خواهد در زمان رابطه به فکر کنترل بارداری باشیم اگر باردار هم شدم با هزینه دولت و در رایگان آنرا سقط میکنم!
موارد دیگری نیز قابل ذکر است. بطور مثال آیا اگر صرفا بارداری و زندگی جنین مربوط به بدن زن و تصمیم زن است  پدر این جنین در این میان نقش و حقوقی ندارد؟ آیا او نمی تواند مخالف سقط جنین (و یا خواستار آن) باشد؟ 
شاید اگر هر یک از ما تنها در جایی زندگی می کردیم قانون بی معنا و حق همان چیزی بود که ما میخواستیم اما قانون در مورد جامعه و تعریف حقوق شهروندان در جامعه است.

4.موضوع چهارم: حقوق فرد
آیا ما حق داریم رنجی طولانی و ابدی را برای فردی متصور شویم؟ فرض کنید بارداری از طریق و یا رابطه نادرست با محارم باشد. آیا ما حق داریم زندگی آتی فرد را که احتمالاً هرگز در ایجاد این شرایط مقصر نبوده است و در واقع قربانی این شرایط است را صرفا با اصرار بر مخالفت با هرگونه سقط تحت تاثیر قرار دهیم؟ شاید بتوان گفت سقط جنین راهی برای انصراف دلخواه از بارداری یا اشتباه در کنترل بارداری در رابطه نیست اما آیا راهی برای پایان یک درد روانی هم نیست؟ آیا ما این حق را داریم که با اصرار بر عدم سقط جنین، آبرو و حتی زندگی مادر را (مثلا به دلیل بی آبرویی بین افراد خانواده) به خطر بیاندازیم؟

5.موضوع پنجم: حقوق جنین
به نظر میرسد یکی از موارد قابل بحث در بین همه طرفین موافق و مخالف سقط جنین  زمانی است که برای جنین ماهیتی انسانی تصویر می شود. چه آنها که معتقدند چه زمانی در جنین قلب شکل می گیرد یا آنکه که معتقدند جنین دارای روح می شود. چه از دید پزشکی و چه دید دینی به نظر میرسد این زمان میتواند تعیین کننده شرایطی برای حق سقط باشد. طبیعتاً در اینجا دیگر بحث حق تسلط یا تصمیم گیری زن بر بدنش وارد نیست چرا که از زمانی به بعد این حق تصمیم گیری شخصی از او سلب می شود. در بسیاری از کشورها قوانین بر مبنای این زمان تعیین شده است و بطور مثال در بسیاری از کشورهای اروپایی سقط بر مبنای تصمیم شخصی تنها در سه ماه اول مجاز است. (در برخی کشورهای پیشرفته حتی تا سه ماه سوم هم مجاز است) و حتی در کشورهای مذهبی تر حداقل از دید پزشکان سقط در شرایط خاص و زیر سه یا چهار ماهگی راحتتر صورت میگیرد (در فقه شیعه زمان دمیدن روح در بدن جنین چهار ماهگی است). 

در آخر به نظر میرسد موضوع سقط جنین فراتر از صرف رای افراد به موافق یا مخالف بودن نیازمند بررسی در ابعاد حقوقی، پزشکی، روانشناختی و اجتماعی در هر جامعه ای است. خوشبختانه بسیاری از خردمندان جامعه ضمن نگاه بر حقوق جنین و زندگی اون نگاهی نیز بر شرایط مادر دارند و به نظر میرسد زمانی که جنین دارای ماهیت انسانی می شود نیز قابل بحث است تا بتوان در نهایت به تصمیمی درست برای جنین، مادر و جامعه و تعیین فرد یا نهاد تصمیم گیر در این زمینه رسید.


نگاهی به دروس تدریس شده در مدارس و محتوای آنها نشان میدهد که حساسیت کمی به کاربردی بودن آن در زندگی دانش آموختگان است. در واقع در مدارس ما یک بخش دروس مذهبی دارد که به نوعی نگرش پرورشی است و دیگری گویا تاکید برای دروسی است که مقدمات تحصیل در دانشگاه است. اینگونه است که یک دیپلم ریاضی میتواند انتگرال بگیرد و با مفاهیمی از ریاضی آشناست که  تقریبا جز در تحصیلات تکمیلی به آن نیاز ندارد اما حتی توان تنظیم یک سند حسابداری ساده را ندارد  و  با مبانی حسابداری که حتی در یک  فروشگاه کوچک هم کاربرد دارد آشنا نیست. یا دیپلم علوم انسانی با وجود آشنایی با فلسفه غرب و شرق حتی با تنظیم یک قرارداد کاری آشنا نیست!

به نظر میرسد جای یک درس مهم و کاربردی در سیستم تحصیلی کشور خالی است و آن مقدمات کسب و کار است. چنین درسی میتواند شامل محتوای زیر باشد

1.آشنایی با مقدمات حسابداری( سند حسابداری، دفتر کل و معین،سود و انواع هزینه ،حسابهای اشخاص، تراز و.) و نحوه حساب و کتاب حساب اشخاص و هزینه ها و تراز سود و زیان و حداقلها برای یک بنگاه اقتصادی کوچک

2.آشنایی مقدماتی با قوانین و مفاهیم بیمه و مالیات در کشور و بخصوص تنظیم یک اظهارنامه مالیاتی (در حد یک بنگاه کوچک). اامها و معافیت ها و آشنایی با انواع بیمه و نحوه کار آن و

3.آشنایی با مبانی حقوقی کاربردی مانند مفاهیم یک قرارداد و مواردی که باید در انواع قرارداد در نظر گرفت و همچنین آشنایی مقدماتی با تنظیم یک قرارداد کار و استخدام (هم از دید کارمند و هم کارفرما) ، قرارداد فروش و خدمات و حتی قرارداد اجاره و فروش ملک . اثرات قراردادها و برخی پروسه های قضائی مرتبط در قوانین ایران

4.آشنایی با مفاهیم کسب و کار و مواردی مثل آشنایی مقدماتی با بازاریابی و شیوه های آن، فروش ، رویه های فروش و سفارش کالا و یا واردات کالا ،انبارداری ،نحوه برخورد با مشتری و

5.آشنایی مقدماتی با نرم افزارهای مرتبط با موارد بالا مانند حسابداری یا انبار داری و فروش و.

به نظر میرسد چنین مفاهیمی در حدود یا سه درس در مقطع متوسطه قابل ارائه باشد و البته مشخصاً برای دانش آموز و در زندگی بسیار مفیدتر خواهند بود. البته ممکن است پیشنهاد شود که افراد پس از فارغ از تحصیلی در کلاسهای در این رابطه شرکت کند اما این استدلال چندان درستی نیست چرا که تجربه نشان میدهد اکثر افراد چنین کاری نمی کنند و به تدریج و در طول سالها و براساس برخورد با موضوعات مرتبط و تجربه تنها کمی با این مفاهیم آشنا می شوند.


خیلی از ما بعد از دیدن یک فیلم ضعیف در سینما یا یک سریال ضعیف در تلویزیون یا گوش کردن به یک موسیقی ضعیف نسبت به آن اعتراض میکنیم و به نوعی سازنده یا پخش کننده آنرا سرزنش میکنیم. ما از هنرمندان و فعالان هنری انتظار داریم یک اثر خوب خلق کنند اما ما نسبت به خودمان نیز وظایفی داریم و آن حفظ و ارتقاء سلیقه هنری است. البته منظور از ارتقاء این نیست که شما مثلا دیگر آهنگ پاپ گوش نکنید و فقط کلاسیک گوش کنید یا به جای فیلم کمدی فیلم هنری و فلسفی ببنید بلکه منظور این که آهنگهای پاپ خوب خوش کنید یا فیلم با کیفیت خوب ببنید. برخی فکر میکنند می شود برای روزها فیلم یا سریال ضعیف دید و بعد برگشت و یک اثر سینمایی خوب را دید اما حقیقت این است که بارها دیدن فیلمهای ضعیف کم کم سلیقه شما را عوض میکنند بطوریکه دیگر پس از مدتی دیگر با یک اثر هنری خوب هم ارتباط مناسب برقرار نمی کنید. بگذارید ساده تر توضیح دهم فرض کنید فردی برای چندین سال و هر روز سریالهای ترکی اینروزهای شبکه های ماهواره ای  را ببنید، سریالهای طولانی با داستانهایی ساده که در طول چندین ماه روایت می شوند و روابط رمانتیک زیادی و تکیه بیش از حد به لباس بازیگرها یا زندگی های مرفه و . حال بعد از چند سال چنین فردی در ارتباط برقرار کردن با یک سریال خوب با داستانی پیچیده تر، روایتی سریعتر و تکیه بر جذابیتهای سینمایی دیگر (به جای لباس بازیگرها)  مشکل خواهد داشت و دیگر آنچنان که باید لذت کافی نخواهد برد. همچنین اگر فردی برای روزها صدای خواننده ای که ضعیف و ناکوک و با کیفیت نامناسب است را گوش کند کم کم به آن عادت کرده و برایش جالب خواهد بود. گوش و چشم انسان از همان ابتدا و ذاتاً دارای قدرت شناخت اثار هنری برتر نیست و این سلیقه بر اثر شناخت و تکرار ایجاد می شود.
موعظه را خلاصه کنم! فیلم خوب ببنید و موزیک خوب گوش کنید.


شاید اگر قرار باشد فهرستی از چالشهای انسان معاصر تهیه کنیم مشکلات محیط زیستی، ازدیاد جمعیت،کمبود منابع غذایی، میزان ذخایر انرژی و بیماری های خاص مانند ایدز در بالای فهرست باشند اما حقیقت این است که انسان یک ابرچالش شخصی هم دارد و آن پیری » و زندگی پس از میان سالی است. قاعدتاً با خود خواهید گفت که انسان هزاران سال زندگی کرده و پیری هم بخشی از زندگی انسان است و این چالشی جدید نیست اما اگرچه پیری بخشی از زندگی انسان است اما هیچگاه مثل امروز به چالش برای انسان تبدیل نشده است. حقیقت این است که برای هزاران سال متوسط عمر انسانها و امید به زندگی ایشان در حدود 40 سال یا کمتر بوده است و البته این عدد بدین معنا نیست که انسانها فقط تا 40 سال عمر میکردند بلکه مواردی مثل بیماری، جنگ، مشکلات سلامتی و بهداشتی و سوء تغذیه عملا متوسط عمر انسانها را کم می کرد و در واقع رسیدن به سنین پیری شبیه یک موفقیت بوده است. حتی همین امروز نیز در برخی کشورها بخصوص برخی کشورهای آفریقایی امید به زندگی کمتر از 50 سال است. احتمالا  عبارت پیر شی» در زبان فارسی را شنیده اید که به عنوان یک آرزو یا دعا برای کودکان و جوانان به زبان آورده می شود.

اما چرا پیری برای انسان امروزی تبدیل به چالش شده است؟

همانطور که گفته شد برای هزاران سال انسان مشکلاتی بزرگتر از طول عمر بالا داشته است. همچنین ساختارهای اجتماعی به شکلی بوده است که در صورتی که فرد که سن بالا میرسیده است فرزندان و خانواده و قبیله اش او را یاری می کردند. انسانهایی با عمر بالا در گذشته البته زندگی پویایی نداشته اند و تنها در نظر بگیرید بدون  درمانها و پزشکی نوین و یا عینک یا سمعک اوضاع زندگی برای افراد مسن چقدر میتواند سخت تر باشد. در جوامع مدرن امروزی شیوه زندگی انسانها تغییر کرده است و اگرچه مشکلاتی مثل فعالیت کمتر یا چاقی همراه آن آمده است اما مراقبتهای بهداشتی و پزشکی و کار و زندگی در شرایط بهتر نه تنها دوره جوانی انسان (از لحاظ ذهنی و چهره و اندام) را بیشتر کرده است بلکه توقع او از زندگی را نیز تغییر داده است. کافیست برگردیم به دویست یا حتی صد سال پیش و شیوه زندگی و ذهنیات و توقعات زنی سی ساله را با زن سی ساله امروز مقایسه کنیم. حتی همین امروز در جوامع پیشرفته تر شاهد ن و مردانی هستیم که در آستانه چهل سالگی در حال قرارهای عاشقانه و شاید شروع زندگی مشترک هستند در حالیکه در همین دوران در برخی کشورهای دیگر امید به زندگی تنها 42 سال است و ن چهل ساله شبیه مادربزرگهایی هستند که منتظر دیدن نوه های خود هستند. در کنار اینها اما جوامع مدرن سطح انتظار بالاتری از کارایی شهروندان در سنین بالاتر دارند و نه تنها سن بازنشستگی بالاتر رفته است بلکه شهروندان حتی در میان سالی نیز در رقابت کاری با جوانان هستند. همچنین مردم انتظار دارند حتی در سنین بالا و حتی پیری نیز بتوانند سطحی از زندگی خوب را تجربه کنند و بطور مثال مسافرت بروند و در  دوران بازنشستگی بصورت مستقل خوش بگذرانند و این انتظار اگرچه با افزایش سطح کیفی زندگی و بخصوص پزشکی نوین تا حدود زیادی قابل اجرا است اما حقیقت این است که بیولوژی انسان تغییر چندانی نکرده است. با وجودیکه زن چهل ساله امروز ده یا حتی بیست سال جوانتر از زنی چهل ساله در دویست یا سیصد سال پیش است اما دوران توانایی  تخمک گذاری ن تغییر چندانی نکرده است و یا ریزش موی مردان در سنین بالاتر همچنان در حال رخ دادن است. برای هزاران سال انتخابهای ژنتیکی باعث شده است نسل قوی تری از انسانها ( در واقع همه داران) حداقل تا سن بلوغ شکل بگیرند و اگر انسانهایی مشکلات و بیماریهای ژنتیکی داشته اند عموماً شانس کمتری برای انتخاب زوج و تولید مثل هم داشته اند. اما عموم این انتخابها برای انسان تازه بالغ بوده است و اصولا کسی به چگونگی سلامت انسانها در سنین بالا (اگر احیانا به پیری میرسید) توجهی نداشته است. همین امروز نیز بسیاری از انسانها در سنین زیر 25 کمتر مشکلات سلامتی دارند و  با افزایش سن احتمال ایجاد مشکلات نیز بیشتر می شوند. زندگی خوب در سنین بالا گویا هیچوقت اولویت زیستی نبوده است و بنابراین بعد از پنجاه سال عملاً مخاطرات سلامتی زیاد می شوند و بدن انسان نیز راهکار خاصی برای مبارزه با آن ندارد. توانایی مغز، توانایی جنسی و متابولیسم و توانایی بینایی و شنوایی و حتی چشایی  و . بعد از پنجاه سالگی در سرازیری می افتند. نه تنها بحث کهولت اندامها و عدم نوسازی آنها در حد جوانی مطرح است بلکه میلیونها تکثیر و تقسیم سلولی در طول عمر، کیفیت ژنتیکی سلولها را کاهش میدهند که در شکل وخیم آن در سرطان دیده می شود. همه اینها انسان امروزی را بخصوص در پیری وابسته به سیستم پزشکی می کند و در حالیکه او سطح انتظار او از کیفیت زندگی و بازدهی اش حتی در سنین بالا هر روز بالاتر می رود.


از زمانی که چار داروین نظریه تکامل یا بهتر بگوییم تطور یا فرگشت را در کتاب خاستگاه گونه‌ها»  خود مطرح کرد و برای سالها سوالاتی گاه برای کسب اطمینان و دانش بیشتر و گاهی برای زیرسوال بردن این نظریه مطرح شده است. حقیقت این است که ادعای داروین در دگرگونی زیستی سالهاست که دیگر صرفاً یک فرضیه نیست و  تبدیل به بخشی از علم شده است اما عجیب است که همچنان شاهد مطرح شدن تردیدهای رایج هستیم. در ادامه به پنج سوال و تردید مهم در این زمینه پاسخ داده خواهد شد. اما قبل از هر چیز باید با یک اشتباه رایج در ترجمه نظریات داروین و دانشمندان بعد از او به زبان فارسی اشاره کنم. برای سالها در ترجمه  Evolution از واژه تکامل استفاده شده است، صرف این واژه در مفهوم شاید این معنا را دهد که طبیعت و زیست در یک خط مستقیم در حال تکامل و بهتر شدن بوده است اما حقیقت این است که آنچه در واقعیت اتفاق افتاده است میلیونها میلیون دگرگونی و تغییرات گاهی خوب و گاهی بد در موجودات زنده است و در نهایت تغییرات خوب تاثیر مثبتی در ماندگاری و سازگاری گونه ها داشته است. بنابراین واژه هایی مانند تطور و واژه فارسی فرگشت که چندسالی است رایج شده است معادل بهتری هستند.

1. آیا ما ادامه نسل و تکامل یافته گوریلها و شامپانزه ها هستیم؟

جواب این سوالات بصورت ساده این است که خیر! ما از نسل گوریلها نیستم. بلکه همه ما از نسل نخستین‌ها یا انسانیان  هستیم که راسته ای از داران است.  میمونهای امروزی یا گوریلها یا شامپانزده های همگی زیرشاخه ای از نخستین ها بوده اند و گونه هایی که نهایت تبدیل به انسان امروزی شده اند چندین میلیون سال پیش شکل و از دیگر گونه ها جدا شده است و البته همگی اعضای این خانواده‌ی بزرگ در طول میلیونها سال و در کنار هم تغییر کرده اند.
انسان امروزی حاصل جهش ژنتیکی و چندین میلیون سال تغییر از موجودی بوده است که شبیه میمونها (میمونان) بوده است اما اینطور نبوده که یک جهش اتفاق افتد و از میمونی انسان حاصل شود ! بلکه در تغییرات بزرگ و زیر شاخه های بسیاری موجودات دیگری شکل گرفته اند که در نهایت یک سرده آن انسانها (انواع انسانها) بوده اند و از بین انواع انسانها در نهایت انسان هوشمند شکل گرفته است.

اینکه آیا این چیز بدی است یا نه؟ حقیقت این است که برای سالها مخالفان نظریه فرگشت با مقایسه انسان و گوریلها  و ایجاد نوعی حس تحقیر برای ایجاد موج مخالفت با این نظریه استفاده می کردند. اما حقیقت این است که پدران ما گوریل نبوده اند! همانطور که شیر یا ببر یا اسب  یا دیگر داران امروزی نبودند! ولی آنچه امروز هستیم حاصل عبور از تغییرات و تحولات موجودات زنده و بخصوص مهره داران و بعد داران و این اواخر (چندین میلیون سال پیش) از کَپی ها بوده است.

2. اگر ما در فرگشت هوشمند شدیم چرا میمونها یا شامپانزده ها هوشمند نشدند؟

بخشی از این سوال از همان تصویر از واژه تکامل می آید و انتظار ایجاد می شود که همه موجودات به شکلی که ما آنرا بهترین نتیجه تکامل میدانیم تغییر کنند. حقیقت این است که اگر قرار باشد هدفی برای فرگشت در نظر بگیریم (هرچند در واقع چنین هدفی به معنای یک هدف تعیین شده وجود ندارد) آن سازگاری و ماندگاری است. هوشمند بودن آنهم در حد انسان امروزی تنها یکی از شیوه های ماندگاری و سازگاری است و چه بسا اگر رویدادهای دنیا به شکل دیگری پیش میرفت و مثلاً برخورد شهاب سنگ در دوران دایناسورها اتفاق نمی افتد که باعث تقویت و حضور پررنگ تر داران کوچک و کمی هوشمندتر بر روی زمین شد شاید اصلاً انسان  و بخصوص انسان هوشمند امروزی وجود نداشت.

بخش اعظم از تغییرات و تحولات موجودات زنده برای سازگاری بیشتر با محیط است و مثلا موجودی نیاز به دستانی بزرگتر برای حرکت بین درختان دارد یا موجودی نیاز به سرعت بیشتر برای فرار یا تامین خوراک خود دارد. گوریلها به مانند انسان هوشمند نشدند همانطور که کروکودیل ها یا مارها  دار و شبیه میمونها نشدند و به زبان دیگر شکل اندام انسان امروزی و هوشمند بودن در این سطح غایت و سرنوشت محتوم فرگشت نیست.

3.نظریه داروین فقط یک فرضیه است از کجا معلوم درست باشد؟

آنچه داروین در نظریه تطور خود مطرح کرده بود براساس مشاهدات او از موجودات مختلف و سنگواره ها و فسیل ها و .بوده است. بنابراین نظریات او اگرچه در ابتدا کاملا بدون ایراد یا غیرقابل تردید نبوده است اما صرفاً یک کتاب تخیلی هم نبوده و همچنین او یکی از بهترین جوابها را برای شکل گیری موجودات زنده و تنوع آنها تا آن زمان مطرح کرده بود. اما از آن زمان سالها گذشته است و دانشمندان بسیاری روی این نظریه کار کردند و حتی برخی از ادعاهای داروین اصلاح شده اند و همچنین در یک تحول بسیار بزرگ ژن کشف و علم ژنتیک شکل گرفته است. اگر نخواهیم فقط به شواهد ارائه شده توسط داروین بسنده کنیم علم ژنتیک امروز شواهد دقیق تری در این زمینه ارائه میکند و مثلا توالی ژنی نیز قابل ارزیابی است. به زبان ساده تر علم ژنتیک همانطور که میتواند فرزند یا برادر یا خواهر شما را از بین میلیونها نفر (با درصد خطایی تقریبا ناچیز) تشخیص دهد تشابه ژنی و تغییرات و تحولات موجودات زنده را نیز میتواند بررسی کند. حقیقت این است که امروز در محافل علمی فرگشت به عنوان یک فکت و مصداق علمی پذیرفته شده است. همچنین به خاطر داشته باشیم که هنوز هیچ نظریه ای قابل اعتنای دیگری که براساس شواهد علمی و بدون نقض شواهد واضح باشد  برای پاسخ به چگونگی شکل گیری زیست و تغییرات موجودات زنده مطرح نشده است.

4. تکلیف حلقه مفقوده داروین چه می شود؟

یکی از تردیدها و بهتر بگویم مغالطه ها در بحث رد نظریه فرگشت اشاره به حلقه گمشده داروین است! جواب این است که این حلقه برای زمان داروین و برای تکمیل توضیح تغییرات و دگرگونی موجوداتی شبیه میمون به انسان مربوط است. در واقع مشکل  این بود که داروین در آن زمان براساس فسیلها و استخوانهای به جا مانده شکل گیری و تغییرات گونه های موجودات زنده را ترسیم میکرد و مشخصاً طبیعت مسئول حفظ فسیل همه موجودات بخصوص موارد نادر و منقرض شده از میلیونها سال پیش نیست و پیدا کردن فسلیهای همه گونه های منقرض شده توسط داروین هم کار ساده ای نبوده و حتی پیدا کردن استخوانهای انسانهای غیرهوشمند نیز امروز چندان آسان نیست. امروزه علم ژنتیک نیاز به بررسی فسیلهای همه گونه های منقرض شده را کمتر کرده است و البته دانشمندان در این سالها فسیلهایی نیز پیدا کرده اند که جوابی برای جایگاه اشاره شده است.

5.یعنی باور کنیم که همه این پیچیدگی ها در روند تغییرات زیستی ایجاد شده؟

اگر قرار باشد انسان یا حتی یک دار دیگر  را امروز براساس ویژگی ها و اندامش قضاوت کنیم باور اینهمه پیچیدگی بسیار سخت است. اما در یک نگاه درست ما نقطه آغازین را داشته و میتوانیم روند تغییرات از نقطه صفر به موجود پیچیده ای مثل انسان را بررسی کنیم. ما موجودات تک سلولی را در نقطه صفر و بعد از آن میلیونها سال تغییرات تدریجی که حاصل آن به میزان قابل توجهی هنوز هم هستند را داریم. بطور مثال چشم را در نظر بگیرید از موجوداتی تک یا چند سلولی حساس به نور تا موجوداتی ابتدایی که تنها با کمی گود رفتگی در محل سلول حساس به نور قدرت تشخیص جهت نور را دارند و بعد موجودات فقط کمی پیچیده تر که قدرت تشخیص برخی رنگها را دارند و تا چشمان پیجیده انسان که البته میدانیم کاملترین و دقیق ترین چشم نیست و موجوداتی با چشمانی قوی تر نیز وجود دارند. باز لازم است اشاره کنیم که شاهد یک تکامل خطی در طبیعت نبوده ایم، بلکه میلیاردها تغییر بوده که در موجودات کمی تغییر ایجاد کرده است و اگر تغییر بد بوده آن موجود حذف شده و اگر کمکی در سازگاری بیشتر کرده است باعث بقا آن و در نتیجه تولید مثل بیشتر شده است و با لازم است اشاره کنیم که بیش از 99 درصد فرمهای زیستی روی زمین  نابود شده اند و در واقع آنهایی که امروز هستند حاصل آن تغییر و جهشای کوچکی است که باعث حفظ و بقای آنها شده است.


یکی از مشکلات سایتهای تجارت الکترونیک در سالهای اخیر تایید هویت کاربران است. مواردی مثل سواستفاده از اطلاعات کارتهای بانکی و یا سواستفاده از سرویسهای آگهی های آنلاین باعث شده که نهادهای ناظر نیز در این زمینه سخت گیری بیشتری داشته باشند. برای تایید هویت کاربران راهکارهای محدود وجود دارد که بطور کلی یک شیوه دریافت تصویر فرد همراه کارت ملی است و دیگری استفاده از سامانه های دولتی برای احراز هویت (از طریق شماره موبایل و کد ملی) که هر دو مشکلاتی دارند اولی که
دیدن سریال میتوانید یک سرگرمی خوب بخصوص در این روزها باشد و این سرگرمی بهتر می شود اگر سریال را با دقت و حرفه ای انتخاب کنیم. در ادامه چند نکته تجربی برای انتخاب یک سریال خوب را خواهید خواهند. 1. به چیزهای بد عادت نکنید. حتی یک سریال ضعیف و بیش از صد قسمت (از همانها که امروز در شبکه های ماهواره ای زیاد پخش می شوند) هم بیننده های خاص خود را دارد و دلیل آن بیش از هر چیز عادت و همراهی مخاطب با داستان و بخصوص شخصیتهای سریال است.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

كتابخانه امام علي (ع)